جدول جو
جدول جو

معنی تاخت آوردن

تاخت آوردن
حمله کردن، هجوم بردن، یورش بردن
تصویری از تاخت آوردن
تصویر تاخت آوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تاخت آوردن

تاخت آوردن

تاخت آوردن
حمله کردن. هجوم کردن: ثُنیان، موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. (منتهی الارب) ، مؤاخذه و عتاب سخت کردن، چنانکه تاخت آوردن به کسی بمعنی سخت اعتراض کردن و ایراد کردن به اوست. رجوع به تاخت و تاختن شود
لغت نامه دهخدا

راست آوردن

راست آوردن
راست کردن، درست کردن، رو به راه کردن، سر و سامان دادن
راست آوردن
فرهنگ فارسی عمید

تاسه آوردن

تاسه آوردن
اشتیاق یافتن به شهر و کشور هنگام غربت:
چون فراق آن دو نور بی ثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات.
مولوی.
رجوع به تاسه شود
لغت نامه دهخدا

حاجت آوردن

حاجت آوردن
حاجت خواستن. سؤال. دعا. حاجت برداشتن، نیازمند ساختن:
ز بدروز، بی بیم داریمتان
به بدخواه حاجت نیاریمتان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا