معنی پادار شدن
- پادار شدن
- کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن
واژههای مرتبط با پادار شدن
پادار شدن
- پادار شدن
- استقرار یافتن مستقر شدن مکانت یافتن
بیدار شدن
- بیدار شدن
- برخاستن از خواب، آگاه شدن هوشیار گشتن متنبه شدن
پا ال شدن
- پا ال شدن
- زیر پاشدن پی سپر شدن، لگد کوب شدن، هدر رفتن باطل گردیدن (چنانکه خون کسی)
پدیدار شدن
- پدیدار شدن
- نمایان گشتن ظاهر شدن پدید شدن
پامال شدن
- پامال شدن
- زیر پا له شدن
باردار شدن
- باردار شدن
- میوه دار شدن مثمر گردیدن (درخت)، آبستن گردیدن حامله شدن
بیدار شدن
- بیدار شدن
- از خواب برخاستن
کنایه از هوشیار شدن
پدیدار شدن
- پدیدار شدن
- نمایان شدن، ظاهر شدن، به وجود آمدن
اداره شدن
- اداره شدن
- انجام شدن، به پایان رسیدن، تمام شدن
