جدول جو
جدول جو

معنی اشکنجه

اشکنجه
شکنجه، آزار دادن کسی برای تنبیه، گرفتن اقرار یا واداشتن به انجام کاری
تصویری از اشکنجه
تصویر اشکنجه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشکنجه

اشکنجه

اشکنجه
شکنجه. عذاب. عقوبت. رنج دادن. اذیت و آزار و صدمه. (فرهنگ ضیاء) :
خنیاگر او ستوه و بربطزن
از بس شکفه شده در اشکنجه.
منوچهری.
چون رهیدی بینی اشکنجه دمار
زآنکه ضد از ضد گردد آشکار.
مولوی.
گه ز بامی اوفتاده گشته پست
گاه در اشکنجه و بسته دو دست.
مولوی.
شاه را گویند اشکنجه ش بکن
تا نگوید جنس او هیچ این سخن.
مولوی.
و رجوع به شکنجه شود
لغت نامه دهخدا

اشکنبه

اشکنبه
شکنبه. کذا فی القنیه. (مؤیدالفضلا). شکنبه از انسان و حیوان. (فرهنگ ضیاء). شکنبه. (سروری). شکم حیوانات علفخوار که در تداول عامه آنرا سیرابی نامند. جُبجُبه. سختو و آن حصۀ مجوف از بدن جانوران که جای غذای ایشان است و اکنون شکنبه نامیده میشود. حرف نون در لفظ مذکور غنه شده خفیف تلفظ میگردد. (فرهنگ نظام) : وقت باشد که شیر شرزه از مردار طعمه سازد و باز سپید با فضلۀ اشکنبه پردازد. (مقامات حمیدی). و رجوع به شکنبه شود
لغت نامه دهخدا

اشکلجه

اشکلجه
یا اسکلجو. نام قلعۀ امان کوه در هرات است. رجوع به امان کوه و ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو چ تهران ص 19 شود
لغت نامه دهخدا

اشکنه

اشکنه
چین شکن، نوایی است از موسیقی قدیم، خورشی است که از روغن و آب و سبزی خشک و پیاز و تخم مرغ و آرد تهیه کنند و گاه در آن اسفناج ریزند
فرهنگ لغت هوشیار

اشکنج

اشکنج
گرفتن عضوی بسر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید نشگون وشگون
اشکنج
فرهنگ لغت هوشیار