جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نمدپوش

نمدپوش

نمدپوش
آنکه نمد پوشد: آن جوان نمد پوش... سر عیارانست، درویشی که نمدبتن کند: چون یار جفا پیشه نمد مال بود ما پیر نمد پوش و قلندر باشیم. (مجمع الاصناف. نسخه نفیسی متعلق بکتابخانه مرکزی دانشگاه تهران)
فرهنگ لغت هوشیار

نمدپوش

نمدپوش
آنکه جامه ای از نمد پوشیده باشد:
نمدپوشی آمد به جنگش فراز
جوانی جهان سوز و پیکارساز.
سعدی.
تو کآهن به ناوک بدوزی و تیر
نمدپوش را چون فتادی اسیر.
سعدی.
، پشمینه پوش. (ناظم الاطباء). درویشی که نمد به تن کند. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از قلندر و درویش:
چون یار جفاپیشه نمدمال بود
ما پیر نمدپوش و قلندر باشیم.
(مجمعالاصناف، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

نمدپوشی

نمدپوشی
نمد پوشیدن. (فرهنگ فارسی معین). عمل نمدپوش و صفت نمدپوش. کنایه از درویشی و پشمینه پوشی و نیز کنایه از رندی و عیاری است. رجوع به نمدپوش شود
لغت نامه دهخدا

خردپوش

خردپوش
آنکه عقل او برتر از دیگران است. (از آنندراج) :
در کندی شمشیر زبان قاتل سیفم
در پردۀ اندیشه خردپوش ظهیرم.
عرفی (دیوان چ جواهری ص 156)
لغت نامه دهخدا

چم پوش

چم پوش
دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 22 هزارگزی جنوب خاوری چرداول. کنار راه مالرو چرداول به شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

گردپوش

گردپوش
آنچه گردبخود میگیرد و مانع شود رسیدن گرد را به اشیاء و اثاثه: حبس الفراش، پوشیدن فرش به گردپوش. مِحبَس. (منتهی الارب). جامۀ گردپوش. پردۀ گردپوش:
فغان که مرهم کافور در جراحت ما
برهنه میرود و گردپوش می آید.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نمدپیچ

نمدپیچ
در نمد پیچیده. در نمد پوشیده.
- نمدپیچ کردن، کسی را لای نمد پیچیدن به نحوی که فریادش به گوش کسی نرسد
لغت نامه دهخدا

نطعپوش

نطعپوش
نطعپوشان، کنایه از پهلوانان، چرا که وقت کشتی تنبان از چرم می پوشند. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به نطعی و نطعی پوش شود
لغت نامه دهخدا