جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لک و پک

لک و پک

لک و پک
اسباب و ادوات خانه از کاسه، کوزه و فرش، لک و پک کردن مثلاً آمد و شد، تکاپو، برای مِثال ای لک ار ناز خواهی و نعمت / گرد درگاه او کنی لک و پک (رودکی - ۵۰۴)
لک و پک
فرهنگ فارسی عمید

لک و پک

لک و پک
اسباب خانه از فرش و اثاثه و غیره: آورد لک و پک زبرای من مسکین با آنکه لکش داده ام از بهر بضاعت. (امیرخسرو جها. لغ)، بضاعت مزحات سرمایه قلیل، تکاپوی آمدو شد با تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار

لک و پک

لک و پک
هر چیز گنده و ناتراشیده. (برهان) :
ای شوربخت مدبر معلول شوم پی
وی ترش روی ناخوش مکروه لک و پک.
پوربهای جامی.
، بی هنر. مقابل هنرمند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

لک و پک

لک و پک
از اتباع است و با فعل کردن و شدن صرف شود. تفسیر عبارتی که در عربی بضاعت مزجات گویند. (برهان). دار و ندار، اسباب و ضروریات خانه از فرش و گستردنی و پوشیدنی و غیره که فی الجمله کهنه و مندرس شده باشد. (برهان) :
آورد لک وپک ز برای من مسکین
با آنکه لکش داده ام از بهر بضاعت.
امیرخسرو (از جهانگیری).
که من مداحی و تمشیت لک و پک چند میکنم و صاحب لکی نشدم. (نظام قاری ص 144). لک و پک بر هم زده، یعنی اثاث البیت را فروخته و نقد کرده. (آنندراج) ، تکاپوی. آمد و شد باتعجیل. (برهان). تک و پوی بود و فریفتن مردم و آرایش خود از هر نوع به رعنائی. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
ای لک ار ناز خواهی و نعمت
گرد درگاه او کنی لک وپک.
رودکی.
عسجدی نام او تو نیز مبر
چه کنی خیره گرد او لک و پک.
عسجدی
لغت نامه دهخدا

لک و لک

لک و لک
آواز کفش کسی که را رود. یا لک و لک راه افتادن، با دست تهی روی بمقصدی آوردن بدون هدف
فرهنگ لغت هوشیار

لک و لک

لک و لک
کُند، آهسته
لک و لک کردن: کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن
لک و لک
فرهنگ فارسی عمید

لک و لک

لک و لک
حکایت آواز و صوت کفش آنکه آهسته و پیوسته رود.
- لک و لک افتادن، به این در و آن در یا لک و لک راه افتادن. یا لک ولک توی عالم و دنیا راه افتادن. بی سبب و غرض و فایدتی با دست تهی روی به قصدی آوردن: لک و لک راه افتاده ای که چه ؟
لغت نامه دهخدا