جدول جو
جدول جو

معنی گران جان

گران جان
سخت جان، بسیار پیر و سال خورده، شخص بینوا و بیمار و از جان سیر شده، خسیس، لجوج، کسی که همنشینی و سخن گفتنش بر دیگران ناگوار باشد، برای مثال حریف گران جان ناسازگار / چو خواهد شدن دست پیشش مدار (سعدی - ۹۹ حاشیه)
تصویری از گران جان
تصویر گران جان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گران جان

گران جان

گران جان
سخت جان، بسیار مقاومت کننده در برابر چیزی، پوست کلفت، دیر پذیر
گران جان
فرهنگ لغت هوشیار

گران جانی

گران جانی
مقاومت بسیار پوست کلفتی سخت جانی، نامطبوعی در معاشرت مقابل سبکروحی: مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان نستدن جام می از جانان گران جانی بود. (حافظ)، سالخوردگی، فقیری و بیماری، کاهلی سستی مقابل سبکروحی، لئامت پستی خست بخل
فرهنگ لغت هوشیار

گرانجان

گرانجان
کنایه از مردم سخت جان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بسیار مقاومت کننده در برابر چیزی. پوست کلفت. دیرپذیر: و بر کرسی گرانجان مباش و ترش روی. (قابوسنامه).
گرانی ببردم ز درگاهش ایرا
مرید سبکدل گرانجان نباشد.
خاقانی.
شیطان را که خود را در تو میمالد چون سگ... و مخبط و گرانجان، و کاهلی میکندت از آن آب وضو اینها را بشوی. (کتاب المعارف بهأولد).
باد سبکروح بود در طواف
خود تو گرانجان تری از کوه قاف.
نظامی.
حریف گرانجان ناسازگار
چو خواهد شدن، دست پیشش مدار.
سعدی (گلستان).
، مردم بسیار پیر و سالخورده و رعشه ناک. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا).
گرانجانی که گفتی جان نبودش
به دندانی که یک دندان نبودش.
نظامی.
، مردم فقیر و بیمار از جان سیرآمده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) ، آهار و پالوده. (برهان) (آنندراج). چه آن نیز مانند پیران لرزان و رعشه ناک است، کاهل و سست مقابل سبکروح. (غیاث اللغات) (آنندراج). کاهل. (اوبهی) :
توبه زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست.
حافظ.
، خسیس. لئیم. پست. بخیل:
تنی چند از گرانجانان که دانی
خبر بردند سوی شه نهانی.
نظامی.
ای گرانجان خوار دیدستی ورا
زآنکه بس ارزان خریدستی ورا.
مولوی.
درباره گرانجانی گفته اند که گرانتر از پوستین در حزیران است و شوم تر از روز شنبه برکودکان. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 174)
لغت نامه دهخدا

گرانجان

گرانجان
پوست کلفت، حمول، سخت جان، بخیل، پست، لئیم، پیر، سالخورده، کهنسال
متضاد: سبکروح
فرهنگ واژه مترادف متضاد

گران بار

گران بار
انسان یا حیوانی که بار سنگین بر پشت داشته باشد، درخت پرمیوه، کنایه از شخص بردبار، زن آبستن
گران بار
فرهنگ فارسی عمید

گران گاز

گران گاز
کسی که دندانهای درشت دارد، سخت گران فروش دندان گرد
گران گاز
فرهنگ لغت هوشیار