جدول جو
جدول جو

معنی عادت گرفتن

عادت گرفتن
عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن
تصویری از عادت گرفتن
تصویر عادت گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عادت گرفتن

عادت گرفتن

عادت گرفتن
خوی پذیرفتن. خوی کردن. معتاد شدن:
گر عقابی بگیر عادت جغد
ور پلنگی بگیر خوی گراز
لغت نامه دهخدا

عبرت گرفتن

عبرت گرفتن
هشیار و آگاه شدن از چیزی به وسیلۀ نظر کردن در احوال دیگران یا تجربیات خود، پند گرفتن
عبرت گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

عبرت گرفتن

عبرت گرفتن
پند گرفتن یا عبرت گرفتن از چیزی. پند گرفتن از آن
عبرت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

کاست گرفتن

کاست گرفتن
خرد شدن ضعیف گشتن: (پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست) (ناصر خسرو)
کاست گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

باده گرفتن

باده گرفتن
شراب خوردن. می خوردن. باده کشیدن. باده نوشیدن. می زدن. می گساردن. باده خوردن. باده گساردن. و رجوع به آنندراج، و باده گساری و باده گساری کردن شود:
چو وقت باده بود باده گیر و باده گسار
چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان.
فرخی.
دو جهان را کند از گردش یک ساغر مست
چشمت این باده ندانم ز کجا میگیرد.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زیادت گرفتن

زیادت گرفتن
افزونی یافتن: بلکه هر روز زیادت و طراوت گیرد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا

کاست گرفتن

کاست گرفتن
ضعیف شدن. از تن خرد شدن:
پس نه مقری تو که ملک خدای
هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست.
ناصرخسرو.
شکر است آب نعمت و نعمت نهال اوست
بی آب خوش نهال نگیرد مگرکه کاست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا