سپیدنامه سپیدنامه کنایه از مردم صالح و پرهیزکار و درستکار. (برهان) (آنندراج). صالح درستکار چنانکه سیه نامه فاسق و بدکار. (رشیدی) لغت نامه دهخدا
سپید نامه سپید نامه نامه سفید، کسی که نامه عملش سفید است و گناهی در آن ثبت نشده مومن پارسا متقی فرهنگ لغت هوشیار
سپیدجامه سپیدجامه کسی که لباس سفید بر تن کند، سفیدپوش، برای مِثال مرد خداپرست که تقوی طلب کند / خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش (لغتنامه - سپیدجامه) فرهنگ فارسی عمید
سپیدجامه سپیدجامه آنکه جامۀ سپید پوشد. سفیدپوش: طاعت ماست در گنه کز پی نام درخورد روی سپیدجامه را داغ سیاه گازری. خاقانی. مرد خداپرست که تقوی طلب کند خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش. ؟ لغت نامه دهخدا
سپیدنامگی سپیدنامگی سپید بودن نامۀ عمل که گناهی در آن ثبت نشده باشد، پرهیزکاری، درست کاری فرهنگ فارسی عمید
سپیدنامگی سپیدنامگی پرهیزکاری و درستکاری: واله سپیدنامگی از من مجو بحشر فارغ گذاشت فکر سیاهان کجا مرا. درویش واله هروی (از آنندراج) لغت نامه دهخدا