جدول جو
جدول جو

معنی سار

سار
شبیه، نظیر، مانند، پسوند متصل به واژه به معنای گونه مثلاً بادسار، خاک سار، خجل سار، خوارسار، دشت سار، دیوانه سار، دیوسار، زیرک سار، مارسار برای مثال گناه آید از بندۀ خاک سار / به امید عفو خداوندگار (سعدی۱ - ۱۹۶)
پسوند متصل به واژه به معنای جای بسیاری و فراوانی چیزی مثلاً چشمه سار، شاخسار، کوهسار، نمک سار
پسوند متصل به واژه به معنای سر مثلاً آسیمه سار، خیره سار، سبک سار، گاوسار، نگون سار
جا، مکان، پسوند متصل به واژه به معنای محل مثلاً خشک سار، گرم سار
پرنده ای کوچک و سیاه رنگ و حلال گوشت و بزرگ تر از گنجشک، شارک، شارو، شار، ساروک، سارک، سارج، ساری، ساسر
رنج، آزار، محنت، درد، غصه، رنجور
مخفّف واژه ساره، پرده
تصویری از سار
تصویر سار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سار

سار

سار
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
فرهنگ لغت هوشیار

سار

سار
پرنده ای است شبیه گنجشک اما بزرگتر از آن که بیشتر به شکار ملخ می پردازد
فرهنگ فارسی معین

سار

سار
در آخر بعض کلماتِ مرکب به معنی «سر» آید، سبکسار، در آخر بعضی کلمات مرکب پسوند مکان است که بیشتر معنای کثرت و انبوهی را می رساند. چشمه سار، از ادات تشبیه که معنای مانند و شبیه را می رساند، بادسار
سار
فرهنگ فارسی معین

سار

سار
ناحیه ای است بین فرانسه و آلمان، و محدود است از شمال و شمال غرب به فرانسه و از مشرق و جنوب و جنوب غرب به آلمان، به مساحت 2567 هزار گز مربع و با 987000 تن جمعیت، ثروت عظیم این سرزمین و وجود معادن زغال و فولاد بوسعت 116000 هکتار در آن در یک قرن و نیم اخیر کشاکشهائی را میان فرانسه و آلمان موجب گردیده است، از سال 1797 تا 1815م، سار در تصرف فرانسویان بود و با سقوط ناپلئون بزرگ به آلمان پیوست، پس از جنگ اول جهانی بسال 1919 بموجب پیمان ورسای مدت 15 سال از آلمان جدا شد و تحت نظر جامعۀ ملل قرار گرفت و زغال و فولاد آن بفرانسه تعلق یافت، بسال 1935 بعد از مراجعه به آراء عمومی به آلمان هیتلری پیوست و این پیوستگی بموجب قراردادی رسمیت یافت، بعد از شکست آلمان هیتلری در 1946 سپاهیان فرانسه سار را تسخیر کردند، در 1948 سار بظاهر استقلال یافت و از نظر اقتصادی وابستۀ فرانسه گردید در1956 مجدداً به آلمان بازگشت و از اول ژوئن 1959 آخرین آثار سومین دورۀ تسلط فرانسویان از میان رفت
رودخانه ای است که در مناطق مرزی آلمان و فرانسه جریان دارد و پس از طی مجرائی بدرازای 240 هزارگزی به رود خانه موزل می پیوندد
لغت نامه دهخدا

سار

سار
رنج و آزار و محنت، (برهان) (جهانگیری) (شعوری) (انجمن آرا) :
جانم به لب آمد از غم و سار
مُردَم ز جفا و جور بسیار،
خسروانی (از جهانگیری، شعوری، انجمن آرا، آنندراج)،
، رنجور:
بسا سار و نومید و بیمار و سست
که مُردَش پزشک و ببود او درست،
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا