دیوارکوب دیوارکوب کوبیده به دیوار. دیوارکوفت. کوفته شده بدیوار: جار دیوارکوب، قسمی چراغ که بدیوار نصب کنند. (یادداشت مؤلف). دو شاخۀ دیوارکوب، چراغ پایه داری که بدیوار نصب میکنند. (ناظم الاطباء). ساعت دیوارکوب، ساعت دیواری لغت نامه دهخدا
دارکوب دارکوب پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خوردداربُر، دارشِکَنَک، دارسُنب، دِرَخت سُنبه فرهنگ فارسی عمید
دارکوب دارکوب پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه، دارشکنک فرهنگ فارسی معین