جدول جو
جدول جو

معنی دیوارکوب

دیوارکوب
نوعی چراغ که به دیوار نصب کنند
تصویری از دیوارکوب
تصویر دیوارکوب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دیوارکوب

دیوارکوب

دیوارکوب
کوبیده به دیوار. دیوارکوفت. کوفته شده بدیوار: جار دیوارکوب، قسمی چراغ که بدیوار نصب کنند. (یادداشت مؤلف). دو شاخۀ دیوارکوب، چراغ پایه داری که بدیوار نصب میکنند. (ناظم الاطباء). ساعت دیوارکوب، ساعت دیواری
لغت نامه دهخدا

دارکوب

دارکوب
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خورد
داربُر، دارشِکَنَک، دارسُنب، دِرَخت سُنبه
دارکوب
فرهنگ فارسی عمید

دارکوب

دارکوب
پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه، دارشکنک
دارکوب
فرهنگ فارسی معین

دارکوب

دارکوب
مرغی که با منقار درخت را سوراخ میکند، (آنندراج)، رجوع به داربر شود
لغت نامه دهخدا

دیوارو

دیوارو
درخت سرو. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا