جدول جو
جدول جو

معنی چشم پوشیدن

چشم پوشیدن
چشم پوشی کردن و نادیده انگاشتن
تصویری از چشم پوشیدن
تصویر چشم پوشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چشم پوشیدن

چشم پوشیدن

چشم پوشیدن
مرادف چشم بستن. (آنندراج). اغماض کردن و بی اعتنایی نمودن. (ناظم الاطباء). نادیده انگاشتن و اغماض کردن، کنایه از نابینا کردن و شدن. (آنندراج) ، کنایه از مردن و چشم از جهان فروبستن
لغت نامه دهخدا

چشم پوشیدن

چشم پوشیدن
اغماض کردن، نادیده گرفتن، صرف نظر کردن، گذشت کردن، چشم پوشی کردن، گذشتن، رها کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

چشم پوشیده

چشم پوشیده
چشم بسته. پوشیده چشم:
تو گر شکر کردی که با دیده ای
وگرنه تو هم چشم پوشیده ای.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خشن پوشیدن

خشن پوشیدن
پوشیدن خشن (که نوعی پارچه است) . (یادداشت بخط مؤلف) :
همه دل گوهر و رخ کرده حلی وار چو تیغ
تن خشن پوش چو سوهان بخراسان یابم.
خاقانی.
، کنایه از منافق بودن و نفاق کردن. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چشم پریدن

چشم پریدن
کنایه از جستن چشم و این اکثر از رنج باشد. (آنندراج) :
چنین که میپرد از حرص خاکیان را چشم
عجب اگر پر کاهی بکهکشان ماند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا