گر داشتن گر داشتن جوششی داشتن. جرب داشتن. مبتلا به گَر بودن: شکم چو بیش خوری بیش خواهد از تو طعام به خور مخارش ایرا که معده گر دارد. ناصرخسرو لغت نامه دهخدا
بار داشتن بار داشتن میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن فرهنگ لغت هوشیار
زور داشتن زور داشتن دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن فرهنگ لغت هوشیار