جدول جو
جدول جو

معنی پیش فرستادن

پیش فرستادن
فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر، برای مثال برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی - ۵۲)
تصویری از پیش فرستادن
تصویر پیش فرستادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیش فرستادن

پیش فرستادن

پیش فرستادن
فرستادن پیش از موعدارسال داشتن قبل از زمان معهود: تقدیم پیش فرستادن، بجلو فرستادن بمقابله اعزام داشتن: برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش فرستادن

پیش فرستادن
ارسال داشتن قبل از موعد. فرستادن قبل از زمان معهود و مقرر. دلف، دلیف. (منتهی الارب). تسلیف. (تاج المصادر). تقدیم. (منتهی الارب) ، بجلو فرستادن. بمقابله فرستادن. برابر آوردن:
که قیصر سپاهی فرستاد پیش
از آن نامداران و گردان خویش.
فردوسی.
برگ عیشی بگور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیش ایستادن

پیش ایستادن
برابر ایستادنمقابل قرار گرفتن در پیشگاه... قرار گرفتن: نه پیش جز خدای جهان ایستاده ام زان پس نه نیز هیچکسی را دو تا شدم. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

پیام فرستادن

پیام فرستادن
پیام دادن پیغام فرستادن پیغام کردن: چرا چو سوی تو نامه و پیام نفرستد ترا بهر کس نامه و پیام باید کرد. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

چیز فرستادن

چیز فرستادن
هدیه فرستادن. تحفه فرستادن. مال و خواسته ارسال کردن:
هم ایرانیان را فرستاد چیز
نبشته به هر شهر منشور نیز.
فردوسی.
کزین پس فزونتر فرستیم چیز
که این باج بد تاج بایست نیز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیش ایستادن

پیش ایستادن
برابر ایستادن. مقابل قرار گرفتن. در پیشگاه قرار گرفتن:
نه پیش جز خدای جهان ایستاده ام
زآن پس نه نیز هیچکسی را دوتا شدم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیام فرستادن

پیام فرستادن
پیام دادن. پیغام دادن. پیام کردن. پیغام فرستادن:
چرا چو سوی تو نامه وْ پیام نفرستد
ترا بهر کس نامه وْ پیام بایدکرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا