فرستادن پیش از موعدارسال داشتن قبل از زمان معهود: تقدیم پیش فرستادن، بجلو فرستادن بمقابله اعزام داشتن: برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست. (گلستان)
ارسال داشتن قبل از موعد. فرستادن قبل از زمان معهود و مقرر. دلف، دلیف. (منتهی الارب). تسلیف. (تاج المصادر). تقدیم. (منتهی الارب) ، بجلو فرستادن. بمقابله فرستادن. برابر آوردن: که قیصر سپاهی فرستاد پیش از آن نامداران و گردان خویش. فردوسی. برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست. سعدی
هدیه فرستادن. تحفه فرستادن. مال و خواسته ارسال کردن: هم ایرانیان را فرستاد چیز نبشته به هر شهر منشور نیز. فردوسی. کزین پس فزونتر فرستیم چیز که این باج بد تاج بایست نیز. فردوسی