جدول جو
جدول جو

معنی پندنامک

پندنامک
پندنامه، اندرزنامه، نصیحت نامه، نامه ای که در آن پند و نصیحت نوشته شده باشد
تصویری از پندنامک
تصویر پندنامک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پندنامک

پندنامک

پندنامک
پندنامه. کتاب اندرز و نصیحت. اندرزنامه. نصیحت نامه
لغت نامه دهخدا

پندنامه

پندنامه
اندرزنامه، نصیحت نامه، نامه ای که در آن پند و نصیحت نوشته شده باشد
پندنامه
فرهنگ فارسی عمید

پندنامه

پندنامه
اندرزنامه، نصیحت نامه، نامه مشتمل بر پند و نصیحت
پندنامه
فرهنگ فارسی معین

پندنامه

پندنامه
پندنامک. اندرزنامه. نصیحت نامه:
بگفتم همه گفتنی سربسر
تو ژرف اندرین پندنامه نگر.
دقیقی.
گر بپند اندر رغبت کنی ای خواجه
پندنامه ست ترا دفتر اشعارش.
ناصرخسرو.
، نامۀ مشتمل بر پند و نصیحت: به پندنامه و رسول شغل گرگانیان راست شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454)
لغت نامه دهخدا

خندناک

خندناک
شاد، خَندان، خنده کننده، درحال خندیدن، خَنداخَند، مُنبَسِط، خَندِه ناک، سَبُک روح، خَندَندِه، شِکُفتِه، ضَحوک، ضاحِک، خَندِه رو
خندناک
فرهنگ فارسی عمید

خندناک

خندناک
شاد. خرم. بشاش. خنده کننده. (ناظم الاطباء) :
ترا سخن نه بدان داده اند تا تو زبان
درافکنی بخرافات خندناک حجی.
ناصرخسرو.
پس چون معرب کردند سخت نیکو آید ضحاک، یعنی خندناک. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا