بازنهفتن بازنهفتن پنهان کردن. نهفتن. پنهان داشتن. کتمان کردن: به خورشیدرویان سپهدار گفت مر این خواب را باز باید نهفت. فردوسی لغت نامه دهخدا
باز یافتن باز یافتن دوباره یافتن چیزی را شی از دست رفته را بدست آوردن، چیزی را باسانی بدست آوردن بی زحمت بدست آوردن چیزی، پیدا کردن فرهنگ لغت هوشیار
باز نشستن باز نشستن نشستندر جایی قرار گرفتنگوشه گیری کردن، کنار رفتندر گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری فرهنگ فارسی عمید
باز یافتن باز یافتن دوباره یافتن، پیدا کردن، چیز ازدست رفته را به دست آوردنچیزی را به آسانی و بی زحمت به دست آوردن فرهنگ فارسی عمید
باز یافتن باز یافتن دوباره پیدا کردن، پیدا کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتنمتضاد: گم کردن، از دست دادن، استحصال کردن، بازیابی کردن، درک کردن، فهمیدن فرهنگ واژه مترادف متضاد