شریر. مفسد. ظالم. (آنندراج). و رجوع به اهل شود، زن. (شرح قران السعدین از آنندراج) : کرده زنخ شان ز محاسن کنار اهل زنخ راز محاسن چه کار. امیرخسرو (از آنندراج)
زه و زاد زاد و رود من زآفت زاد و رود غمناک - دل درتب گرم و دیده نمناک (تحفه العراقین خاقانی) پلو خوران (گویش گیلکی) ساکنان یک حانه افراد خانواده، خاندان پیغمبر خویشان پیغمبر: اگر خواهی که با حشمت زاهل البیت دین باشی بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی. (سنائی)، زن وفرزندشخص
بیست و یکمین از خانان ازبک خیوه است که تا 1153 هجری قمری امارت داشته است، نام رودی است که نوث قصبۀ ناحیت ایلاق به ماوراءالنهر بر لب اونهاده است. (حدود العالم)