هم کسب و هم هنر. (آنندراج). همکار. حریف. (یادداشت مؤلف) : بپرسیدش از دوستان کهن که باشند هم پیشه و هم سخن. فردوسی. پروردگار دینی، آموزگار فضلی هم پیشۀ وفایی هم ریشه سخایی. فرخی. تو همشهری او را و هم پیشه ای هم اندر سخن چابک اندیشه ای. نظامی. بود هم پیشه را هم پیشه دشمن. نظامی. گرگ در دشت و شیر در بیشه همه هم حرفتند و هم پیشه. اوحدی