شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن: جهان دار و شادی کن و نوش خور می از دست آن ترک سیمین ذقن. فرخی. ، شراب نوشیدن: نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز. منوچهری. ، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن: نیش در آن زن که ز تو نوش خورد پشم در آن کش که تو را پنبه کرد. نظامی
طعامی که اول بار بر سفره خورند طعامی اندک که بر سبیل چاشنی خورند: جهان پیش خورد جوانیت باد، فزون از همه زندگانیت بادخ (نظامی)، قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد گرفته و صرف کرده باشند، پیشکی وسلم فروخته غله نارسیده و میوه ناپخته وامثال آن که پیشتر فروشند: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی، امید به از پیش خورد. (فرخی)
به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن