جدول جو
جدول جو

معنی نوش خورد

نوش خورد
به شادی و لذت خوردن، شادخواری، برای مثال بسا خان و کاشانه و باد غرد / بدو اندرون شادی و نوش خورد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۹)
تصویری از نوش خورد
تصویر نوش خورد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نوش خورد

نوش خورد

نوش خورد
نوش خوردن، بلذت خورده، پرده ایست از موسیقی قدیم: (راه اطاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی ک) (ناصر خسرو. 462)
نوش خورد
فرهنگ لغت هوشیار

نوش خورده

نوش خورده
بلذت خورده شادخورده: (خورشها بیار است خوالیگران یکی پاک خوان از در مهتران) (چو شد نوش خورده شتاب آمدش گران شد سرش رای خواب آمدش)
نوش خورده
فرهنگ لغت هوشیار

نوش خوردن

نوش خوردن
شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن:
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن.
فرخی.
، شراب نوشیدن:
نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان
داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز.
منوچهری.
، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن:
نیش در آن زن که ز تو نوش خورد
پشم در آن کش که تو را پنبه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

نوشخورد

نوشخورد
نوش خوردن، بلذت خورده، پرده ایست از موسیقی قدیم: (راه اطاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی ک) (ناصر خسرو. 462)
نوشخورد
فرهنگ لغت هوشیار

جوش خوردن

جوش خوردن
بهم پیوستن دو چیز (مخصوصا دوفلز) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن، عصبانی شدن ناراحت گردیدن: (این قدر جوش نخورخ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش خورد

پیش خورد
طعامی که اول بار بر سفره خورند طعامی اندک که بر سبیل چاشنی خورند: جهان پیش خورد جوانیت باد، فزون از همه زندگانیت بادخ (نظامی)، قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد گرفته و صرف کرده باشند، پیشکی وسلم فروخته غله نارسیده و میوه ناپخته وامثال آن که پیشتر فروشند: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی، امید به از پیش خورد. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار

جوش خوردن

جوش خوردن
به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن
جوش خوردن
فرهنگ فارسی عمید