معنی ماچ کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی ماچ کردن
ماچ کردن
بوسیدن، بوسه زدن، بوسه گرفتن
تصویر ماچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ماچ کردن
ماچ کردن
ماچ کردن
بوسیدن. بوسه زدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
قاچ کردن
قاچ کردن
برش برش کردن قاچ دادن قطعه قطعه کردن (خربزه و هندوانه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
قاچ کردن
قاچ کردن
برش برش کردن. قاچ دادن. ورقه ورقه کردن. قطعه قطعه کردن. تشرید. به درازا به قطعات بریدن خربزه و هندوانه و دستنبو و امثال آن
لغت نامه دهخدا
غاچ کردن
غاچ کردن
غاچ دادن. غاچ کردن خربزه، تقسیم آن به قطعات بوسیلۀ چاقو و مانند آن
لغت نامه دهخدا
مات کردن
مات کردن
سرگشته و حیران کردن و مشوش نمودن. (ناظم الاطباء). مبهوت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مغلوب کردن و بیچاره نمودن شاه شطرنج. (ناظم الاطباء). بردن از حریف در شطرنج. شاه شطرنج را از هرنوع حرکت بازداشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.