جدول جو
جدول جو

معنی کریه المنظر

کریه المنظر
بد قیافه، کریه منظر، زشت صورت
تصویری از کریه المنظر
تصویر کریه المنظر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کریه المنظر

کریه المنظر

کریه المنظر
بدشکل، بدصورت، بدگل، بدنما، بدهیئت، زشت، زشت روی، کریه منظر
متضاد: چشم نواز، زیبا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

کریه منظر

کریه منظر
زشت روی. (ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل. بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف). زشت صورت. بدقیافه:
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد.
سعدی.
ده بیست نفر از جرگۀ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریه روی شود
لغت نامه دهخدا