جدول جو
جدول جو

معنی کران جستن

کران جستن
دوری گزیدن از خلق، گوشه گرفتن
تصویری از کران جستن
تصویر کران جستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کران جستن

کران جستن

کران جستن
گوشه گرفتن دور گزیدن از خلق: (از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کران بجستی) (تحفه العراقین)
کران جستن
فرهنگ لغت هوشیار

کرانه جستن

کرانه جستن
کرانه گرفتن. کرانه کردن. دوری جستن:
خبر نداری کز بس کرانه جویی و کبر
میان جانم بیرحم وار بگسستی.
خاقانی.
رجوع به کرانه گرفتن و کرانه کردن شود
لغت نامه دهخدا

فراغ جستن

فراغ جستن
آسودگی خواستن، آسوده گشتن آسودگی یافتن آسوده شدن، در پی آسایش و فراغ بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

امان جستن

امان جستن
زنهار خواستن. امان طلبیدن:
گر ز دیو نفس میجویی امان
رو نهان شو چون پری از مردمان.
شیخ بهایی، امروزه بکسی اطلاق شود که اثاث خانه از فرش و ظرف و مبل و جز آن رانو یا کهنه خریداری کند و در فروشگاه خود بفروشد
لغت نامه دهخدا

فراغ جستن

فراغ جستن
آسودگی یافتن. آسوده شدن:
همی بودیک ماه با درد و داغ
نمی جست یک دم ز انده فراغ.
فردوسی.
، در پی آسایش و فراغ برآمدن. رجوع به فراغ شود
لغت نامه دهخدا

کنار جستن

کنار جستن
گوشه گرفتن. (آنندراج) :
کسی گیرد آرام دل در کنار
که از صحبت خلق جوید کنار.
سعدی.
، وداع کردن، در بر کشیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

درمان جستن

درمان جستن
دارو طلبیدن. درمان خواستن. علاج طلبیدن:
با درد فراق تو به جان میزنم الحق
درمان ز که جویم که ز خوی تو ندیدم.
خاقانی.
گر به داغت می کشد فرمان ببر
ور به دردت می کشد درمان مجوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا