فورموی فورموی بورموی، آنکه مویش کمرنگ و بور بوده: صبحه، فورموی شدن، اصبح، مرد فورموی، (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
فورمول فورمول نمونه، سرمشق، در اصطلاح جبر عبارتی که رابطه مقادیری را که جواب مسایل مشابهی هستند معین میکند فرهنگ لغت هوشیار
فورمول فورمول فرمول. نمونه. سرمشق، رمز، (اصطلاح جبر) عبارتی که رابطۀ مقادیری را که جواب مسائل مشابهی هستند معین میکند، در پزشکی، نسخه. دستور، در شیمی، بیان نسبت اجسامی که شی ٔ از آن به وجود می آید با نشانه های اختصاری. (از فرهنگ فارسی معین) لغت نامه دهخدا
فرموشی فرموشی از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن فرهنگ لغت هوشیار