جدول جو
جدول جو

معنی سبزخنگ

سبزخنگ
اسب، اسب تیره رنگ، کنایه از فلک، کنایه از آسمان، برای مثال فلک بر سبزخنگی تند تیز است / ز راهش روح را جای گریز است (نظامی۲ - ۱۹۰)، مه جلوه می نماید بر سبزخنگ گردون / تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان (حافظ - ۷۷۰)
تصویری از سبزخنگ
تصویر سبزخنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبزخنگ

سبزرنگ

سبزرنگ
گندم گون. اسمر. (مجموعۀ مترادفات ص 302) :
رطب سبزرنگ است کی سرخ گردد
که آب مه و ماه آبی نبیند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سبز خنگ

سبز خنگ
کنایه از فلک. (آنندراج). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد:
پیش رخش تو سبز خنگ فلک
لنگ و سکسک بود بسان کلیج.
عسجدی.
صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد
سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران.
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 58).
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان.
حافظ.
، اشهب اخضر... (مهذب الاسماء). اشهب. (نوعی از رنگ اسب) (اسب، مادیان) :
فلک بر سبز خنگی تندخیز است
ز راهش عقل را جای گریز است.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سبزینه

سبزینه
منسوب به سبز سبز رنگ سبز گون، ماده سبز رنگی که در حفره های خاصی در داخل سیتوپلاسم سلولهای گیاهان موجود است و موجب سبزی اندام های سبز گیاهان میشود دانه های سبزینه موادی هستند 5 تایی یعنی از 5 عنصر ترکیب شده اند و فرمول آنها شباهت زیادی به فرمول هموگلوبین خون دارد با این تفاوت که به جای آهن در ترکیب دانه های سبزینه منیزیم وجود دارد که در این صورت به آن کلرفیل) آ (گویند و اگر از تعداد ئیدروژنها یک مولکول کاسته و در عوض یک اتم اکسیژن جای آن قرار گیرد کلرفیل) بی (بدست اید: خضره الورق کلروفیل
فرهنگ لغت هوشیار

سبزارنگ

سبزارنگ
سبز رنگ، به رنگ سبز، برای مِثال بگفت این و کشید از زیر بستر / چو برگ بید سبزارنگ خنجر (جامی۵ - ۱۳۵)، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
سبزارنگ
فرهنگ فارسی عمید

سبزینه

سبزینه
منسوب به سبز، سبزرن گ، سبزگون، ماده سبزرنگی که در حفره های گیاهان موجود است و موجب سبزی اندام های گیاهان می شود، کلرفیل، خضره الورق
سبزینه
فرهنگ فارسی معین