جدول جو
جدول جو

معنی پاکیزه تخم

پاکیزه تخم
پاک نژاد، پاک زاد، از نسل پاک
تصویری از پاکیزه تخم
تصویر پاکیزه تخم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پاکیزه تخم

پاکیزه تخم

پاکیزه تخم
از نسل پاک. پاک نژاد:
بدو گفت شاه ای دلیر جوان
که پاکیزه تخمی و روشن روان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پاکیزه بوم

پاکیزه بوم
پاک نهاد (؟) :
جوانی خردمند و پاکیزه بوم
ز دریا برآمد بدربند روم.
سعدی (بوستان).
شنیدم که مردیست پاکیزه بوم
شناسا و رهرو در اقصای روم.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

پاکیزه تن

پاکیزه تن
پاک بدن. پاک تن، عفیف. پارسا:
وزان پس چنین گفت کای پهلوان
توپاکیزه تن باش و روشن روان.
فردوسی.
چنین داد پاسخ بدان انجمن
که شاهی بدانجاست پاکیزه تن.
فردوسی.
که پاکیزه چهرست و پاکیزه تن
ستوده به هر شهر و هر انجمن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا