جدول جو
جدول جو

معنی باز کاویدن

باز کاویدن
کاویدن، کاوش کردن، جستجو کردن
تصویری از باز کاویدن
تصویر باز کاویدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باز کاویدن

بازکاویدن

بازکاویدن
پژوهش. جستجو. فحص. تفحص. واپژوهیدن. استفحاص. طلب کردن. پیجویی. پی جوری (در تداول عامه). کاویدن. کاوش. بحث کردن. تفتیش کردن. تنقیر. استقراء. نَدش. نَجث. افتحاص. افتحاث. تَسَنﱡح. (منتهی الارب) :
اگر زهره شوی، چون بازکاوی
درین خرپشته هم بر پشت گاوی.
نظامی.
و رجوع به کاویدن شود
لغت نامه دهخدا

باز مانیدن

باز مانیدن
عقب ماندن عقب افتادن واپس افتادن، از کار ماندن و بهدف نرسیدن خسته شدن، بجا گذاشتن بجا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار