معنی باروح - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با باروح
باروح
- باروح
- باصفاو خوش آیند. (ناظم الاطباء). دلگشا: صحبتی بود بغایت باروح و خوش و مجلس قوی دلکش. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف).
لغت نامه دهخدا
بارور
- بارور
- میوه دار (درخت) میوه دهنده ثمر دهنده ثمر دهنده مثمر بارآور برور
فرهنگ لغت هوشیار
بارود
- بارود
- آنندراج و عمید آن را پارسی دانسته اند معین آنرا ترکی عربی دانسته یمسو گندک باروت
فرهنگ لغت هوشیار
باروت
- باروت
- گردی سیاه رنگ که از شوره و گوگرد زغال چوب درست کنند و در ساختن گلوله توپ و تفنگ بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار