جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آتش دست

آخر دست

آخر دست
به پایان، پایینگاه (صف نعال) آخر بار، پایین اطاق صف نعال پای ماچان، داوآخرقمار دست آخر، آخر پایان کار
فرهنگ لغت هوشیار

پشت دست

پشت دست
کف دست: (نسوزد کسیرا تب دیگران مگر پشت دستی که ساید بر آن) (خسرو دهلوی) یا پشت دست بر زمین نهادن (گذاشتن)، کمال فروتنی نمودن زاری و فروتنی کردن، یا پشت دری بر کندن، یا پشت دست خاییدن، پشیمان شدن افسوس خوردن ندامت تحسر تاسف. یا پشت دست داغ کردن، خود را ملزم بعدم تکرار کاری یا گفتاری کردن، یا پشت دست زدن، زدن با پشت دست. یا پشت دست کندن، یا پشت دست گزیدن، (مصدر)
پشت دست
فرهنگ لغت هوشیار

پیش دست

پیش دست
پیشکار، مددکار، معاون، آنکه در امری یا کاری زودتر از دیگری اقدام کند
پیش دست
فرهنگ فارسی عمید

آتش پرست

آتش پرست
پرستندۀ آتش، کسی که آتش را پرستش کند، برای مِثال به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش پرستان بدند (فردوسی - ۴/۳۱۲)، زردشتی. به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم می دارند
آتش پرست
فرهنگ فارسی عمید