اشک بار اشک بار کسی که پی در پی گریه می کند، گِریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اَشک فِشان، گِریِه گَر، گِریِه مَند، اَشک ریز، اَشک باران، گِریِه ناک، گِریَندِه فرهنگ فارسی عمید
سبک باری سبک باری سبک بار بودن، کنایه از آسودگی، کنایه از آزادگی، برای مِثال چون گران باران به سختی می روند / هم سبک باری و چستی خوش تر است (سعدی۲ - ۳۴۳) فرهنگ فارسی عمید
اشک شادی اشک شادی اشکی که از غایت شادی و خوشحالی جاری شود، اَشکِ طَرَب، اَشکِ شیرین، اَشکِ شِکَرین فرهنگ فارسی عمید
اشک باران اشک باران گِریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گِریِه گَر، گِریِه ناک، اَشک فِشان، گِریِه مَند، اَشک بار، گِریَندِه، اَشک ریز برای مِثال در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست / این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع (حافظ - ۵۹۴) فرهنگ فارسی عمید
اشک داوری اشک داوری گریۀ مظلوم، کنایه از اشکی که ستمدیده ای نزد قاضی یا حاکم برای دادرسی می ریزد، اَشکِ مَظلوم فرهنگ فارسی عمید
اشک باریدن اشک باریدن بسیار گریستن. اشک ریختن. اشک چکیدن. اشک افشاندن: ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما رزق قارون میشود تخمی که می کاریم ما. صائب (از آنندراج). عَبرَه. (منتهی الارب). هتون. (تاج المصادر بیهقی). استعبار. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
اشک باران اشک باران اشک بار: در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ. و رجوع به اشکبار شود لغت نامه دهخدا