مجنی علیه مجنی علیه آنکه بر او جنایت رفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است. (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی) لغت نامه دهخدا
مغمی علیه مغمی علیه بی هوش، کندذهن، کندفهم، در پزشکی آنکه در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند فرهنگ فارسی عمید
مغشی علیه مغشی علیه بی هوش، کندذهن، کندفهم، در پزشکی آنکه در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند فرهنگ فارسی عمید
مدعی علیه مدعی علیه خوانده پسیمار پاداومند کسی که دعوی بر او اقامه شود خوانده مقابل مدعی: پس اگر مدعی علیه انکار کند دعوی مدعی رالله . . مدعم فیه. حرف دوم از دو حرفی که در یکدیگر ادغام شوند فرهنگ لغت هوشیار
مجمع علیه مجمع علیه اجماع کرده بر آن یعنی متفق علیه. (غیاث) (آنندراج). آنچه درباره آن اجماع کرده باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) لغت نامه دهخدا