معنی فروهشتگی
- فروهشتگی
- آویختگی، پایین افتادگی، سستی
واژههای مرتبط با فروهشتگی
فروهشتگی
- فروهشتگی
- آویختگی. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فروهشتن و فروهشته شود
فرورفتگی
- فرورفتگی
- جایی که از اطراف خود پست تر باشد، گودی
فرورفتگی
- فرورفتگی
- گودی. هر جای فرورفته
فروبستگی
- فروبستگی
- پیچیدگی:
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش.
حافظ
فروهشته
- فروهشته
- پایین گذاشته، آویخته، آویزان شده
فرهختگی
- فرهختگی
- فرهیختگی، فرهیخته بودن، حالت فرهیخته
فراشتگی
- فراشتگی
- افراشته بودن افراخته بودن
فروختگی
- فروختگی
- افروختگی
فرهختگی
- فرهختگی
- فرهیختگی
