جدول جو
جدول جو

معنی فرجامیدن

فرجامیدن
به پایان رسانیدن، پایان دادن
تصویری از فرجامیدن
تصویر فرجامیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرجامیدن

فرجامیدن

فرجامیدن
اختتام. به خاتمه رسیدن. به پایان رسیدن. (یادداشت مؤلف) ، پایان دادن. به پایان رسانیدن. فرجامانیدن. (یادداشت مؤلف) :
لیکن فلکت همی بفرجامد
فرجام نگر که فتنه بر جامی.
ناصرخسرو.
رجوع به فرجامانیدن شود
لغت نامه دهخدا

فرجامین

فرجامین
آخرین. مقابل نخستین و اولین. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فرساییدن

فرساییدن
فرسودن، ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، مقابلِ افزودن، کم شدن، برای مِثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
فرساییدن
فرهنگ فارسی عمید