معنی فاش گردیدن فاش گردیدن آشکار شدن، شایع شدن، فاش شدن، برای مثال چرا گوید آن چیز در خفیه مرد / که گر فاش گردد شود روی زرد (سعدی۱ - ۱۵۴) تصویر فاش گردیدن فرهنگ فارسی عمید
فاش گردیدن فاش گردیدن آشکار شدن. فاش شدن: چراگوید آن حرف در خفیه مرد که گر فاش گردد شود روی زرد. سعدی (بوستان). رجوع به فاش و فاش شدن شود لغت نامه دهخدا
پیش گردیدن پیش گردیدن بسته شدن در یک لتی بهم فراز آمدن در هر دو لنگه در دو لختی، سبقت گرفتن سبق بردن فرهنگ لغت هوشیار
فایز گردیدن فایز گردیدن خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن فرهنگ لغت هوشیار