معنی سرناچی
- سرناچی
- سرنازن، کسی که سرنا می نوازد
واژههای مرتبط با سرناچی
سرناچی
- سرناچی
- کسی که سرنا نوازد
سرناچی
- سرناچی
- کسی که سرنا بنوازد
سرناچی
- سرناچی
- آنکه سرنا نوازد. (آنندراج). نوازندۀ سرنا: سرناچی کم بود یکی هم از غوغه آمد
سرناوی
- سرناوی
- سرجوخه نیروی دریایی
سرناوی
- سرناوی
- سرجوخۀ نیروی دریایی
کرناچی
- کرناچی
- دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، کنار رود خانه قره سو واقع است. دشت و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کرناچی
- کرناچی
- که کرنا زند. نوازندۀ کرنا
سرنائی
- سرنائی
- نای رومی است که سرنا باشد. (آنندراج)
سرناوی
- سرناوی
- سرجوخۀ دریایی. (فرهنگستان)