جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سرغوغا

سرغوغا

سرغوغا
سرفتنه و آن کسی باشد که باعث و بانی فتنه و غوغا و آشوب گردد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) : و جماعتی از بنی تمیم با ایشان بودند و سرغوغای سیستان گشته بودند. (تاریخ سیستان). چون به طارم بنشست (اَریارق) پنجاه سرهنگ سرایی از مبارزان سرغوغا مغافصه دررسیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 227). امیر بچه که سرغوغای غلامان سرای بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 227).
ز رشک دوست خون دست ریزی
بدین حد شنگ و سرغوغا چرایی.
مولوی (از آنندراج).
خون دل می بین وبا کس دم مزن
در نگاه شنگ سرغوغا مپرس.
مولوی.
، طلیعۀ لشکر که به ترکی هراول گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
ره عدل و سیاست را حسامش بدرقه گشته
سپاه فتح و نصرت را سنانش گشته سرغوغا.
شهاب سمرقندی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

سر غوغا

سر غوغا
کسی که باعث و بانی فتنه و غوغا نباشد سر فتنه، طلیعه لشکر
سر غوغا
فرهنگ لغت هوشیار

ساربوغا

ساربوغا
ساری بوغا. از امرای امیر تیمور گورگان و از همان آغاز کار تیمور از یاران و همراهان او بود، ولی بسال 777 بنای طغیان نهاد و دو سال در سلک دشمنان تیمور بشمار میرفت. سرانجام مورد عفو قرار گرفت و سرداری ایل جلایر را یافت. در حبیب السیر آمده: بسال 777 تیمور لشکر بجانب خوارزم کشید، و ساربوغا را همراه عادلشاه جلایر و ختای بهادر و ایلچی بوغای جهت استیصال قمرالدین (دوغلات بصوب مغولستان روانه کرد. ساری بوغا و عادلشاه بخیال استقلال و اندیشۀ خطا، ختای بهادر و ایلچی بوغا را بگرفتند و با ایل جلایر و قبچاق بظاهر سمرقند شتافتند و آغاز محاصره کردند. امیر آق بوغا حاکم آن بلده کیفیت واقعه را بعرض تیمور رسانید. تیمور معاودت کرد. و امیرزاده جهانگیر برسم منغلاق پیشتر روان گشت... و بدشمنان غالب آمد. ساربوغا و عادلشاه گریخته بدشت قبچاق رفتند و ملازمت اروس خان پیش گرفتند. بعد از چندی به قمرالدین پیوستند و او را به مخالفت تیمور اغوا کردند. قمرالدین بار دیگر بولایت اندکان که متصرف امیرزاده عمر شیخ بود درآمد. امیرزاده در کوهی متحصن گشته آن حال را بپدر اعلام کرد. تیمور درساعت بدان جانب در حرکت آمد... و پس از جنگ شدیدی قمرالدین مغلوب و منهزم شد. قمرالدین و ساربوغاو عادلشاه در سبکیزبغاج. بار دیگر بهم پیوسته خواستند که باز جمعیتی سازند که ناگاه تیمور به سر وقت ایشان رسید و همه را پریشان گردانید... ساربوغا که با عادلشاه در طریق خلاف سلوک می نمود بعد از دو سال بدرگاه تیمور پناه برد و تیمور از سر جرایمش گذشت و سرداری ایل جلایر رابوی عنایت کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 409 و 410 و 413 و 419 و 424 تا 426 شود
لغت نامه دهخدا

سرکوتا

سرکوتا
هزوارش ’سرکوتا’، پهلوی ’راز’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به لغت زند و پازند بمعنی راز باشد که سخن مخفی است، داری که دزدان را از حلق آویزند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

مرغوا

مرغوا
مقابلِ مروا، فال بد، نفرین، برای مِثال نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بر دارد به مرغوا (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۲)
مرغوا
فرهنگ فارسی عمید

مرغوا

مرغوا
تفال بد از پرواز مرغ تطیر مقابل مروا: آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن. (معزی)، مطلق تفال
فرهنگ لغت هوشیار