جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خلاعت

خلاعت

خلاعت
افسار گسیختن افسار بر گرفتن، خودکامی خویشتن کامی، نا بسامانی پریشانی. پیرو هوا و هوس بودن
فرهنگ لغت هوشیار

خلاعت

خلاعت
افسار گسیختن، افسار برگرفتن، خودکامی، خویشتن کامی، نابسامانی، پریشانی
خلاعت
فرهنگ فارسی معین

خلاعت

خلاعت
پریشانی، نابسامانی، نافرمانی، خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتن کامی، نافرمانی، افسارگسیختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

خلافت

خلافت
جانشینی خلیفه بودن، خلیفگی جانشینی پیغمبر، پادشاهی سلطنت، مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسویه اخلاق و اعمال و جمع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کرده اند و طی منازل سائرین و وصول بمبدا حاصل کرده باصل و حقیقت و اصل گشته سیرالی الله و فی الله تمام شده و از خودی محو و فانی و ببقای احدیت باقی گشته آنگاه سزاوار خلافت است. یا خلاف الهی. مقام نفوس کامله انسانی است. جانشینی، نیابت، امامت، جانشینی پیغمبر (ص)
فرهنگ لغت هوشیار

خلافت

خلافت
جانشینی پیغمبر، خلیفه بودن، جانشین کسی شدن، جانشینی، نیابت، مخالفت
خلافت
فرهنگ فارسی عمید

خلاقت

خلاقت
کهنگی. (غیاث اللغات) (یادداشت بخط مؤلف) :
گاله ای که هیچ خلقش ننگرید
از خلاقت آن کریم آنرا خرید.
مولوی.
، تمرین. (یادداشت بخط مؤلف) ، دروغ. (از حواشی اقبالنامۀ وحید ص 102) :
بر شاه اگر صورتم بد کند
خلاقت نه بر من که بر خود کند.
نظامی
لغت نامه دهخدا