جدول جو
جدول جو

معنی تلخ وش

تلخ وش
تلخ مانند، تلخ مزه، کنایه از می، باده، برای مثال آن تلخ وش که زاهد ام الخبائثش خواند /... (حافظ - ۲۶ حاشیه)
تصویری از تلخ وش
تصویر تلخ وش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تلخ وش

تلخ وش

تلخ وش
تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا.
حافظ.
رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

تلخ جوک

تلخ جوک
تلخک، کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند، کَسنی، اَنگوپا، تَلخ دانِه، هُندبید، اَنوپا، تَلخ جَکوک، هِندباج، هِندَبا
تریاک
دانۀ گیاهی شبیه گندم که در مزارع گندم می روید، تَلخِه، زَوان
تلخ جوک
فرهنگ فارسی عمید

چرخ وش

چرخ وش
چرخ مانند. چرخ وار:
تیر چون در زه نشاندی بر کمان چرخ وش
گفتی او محور همی راند ز خط استوا.
خاقانی.
رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا

تلخی چش

تلخی چش
رنج بر. که تحمل سختی و محنت و مشقت کند:
بسا تنگ عیشان تلخی چشان
که آیند در حله دامن کشان.
سعدی (بوستان).
رجوع به تلخی و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا