پایان دادن کاری. امری را به انجام رسانیدن. تمام کردن امری: باز پرداختن داستانی، کلامی، نقل کردن آن: چون که بانوی هند با بهرام بازپرداخت این فسانه تمام. نظامی. زآن نوحه گری چو بازپرداخت با زید عتاب گونه ای ساخت. نظامی (الحاقی).
ادانشده. تأدیه نشده. کارسازی نشده، تمام نشده. ناقص. نابساخته. که ساخته و پرداخته نشده. نامرتب. غیرمهیا. آماده نشده، صیقل نخورده. که جلادار و صاف و شفاف نیست