معنی مرتب ساختن - فرهنگ فارسی عمید
معنی مرتب ساختن
مرتب ساختن
نظم و ترتیب دادن، مرتب کردن
تصویر مرتب ساختن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مرتب ساختن
مرتب ساختن
مرتب ساختن
به سامان داشتن سامان دادن مرتب کردن، . . و دو جانبش دو دروازه گشاده و همه را شرفه و کنگره و سنگ انداز مرتب ساخته که حقا اتمام آن کار از دست سلاطین. . بیک ساا دشوار آید
فرهنگ لغت هوشیار
مرکب ساختن
مرکب ساختن
برنشست قرار دادن. وسیلۀ سواری ساختن. اقتعاد، ستور را مرکب خویش ساختن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
مرکب ساختن
مرکب ساختن
تهیۀ مرکب کردن. دوده و سیاهی دوات درست کردن، ترکیب کردن. پیوستن. پیوند دادن: ده انگشتت مرتب کرد بر کف دو بازویت مرکب ساخت بر دوش. سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
مرده ساختن
مرده ساختن
خود (خویشتن) را مرده ساختن، خود را همچون مرده ساختن، خود را مرده وانمود کردن: من نیز خویشتن را در میان ایشان انداختم و خویشتن را مرده ساختم
فرهنگ لغت هوشیار
مرخص ساختن
مرخص ساختن
پروانه دادن دستوری دادن مرخص کردن: و بعد از این قضایا مرتضی قلی خان پرناک را (که) حاکممشهد نموده بود مرخص ساخت که نعش مبارک شاه جنت مکان را برداشته
فرهنگ لغت هوشیار
مرتفع ساختن
مرتفع ساختن
بر افراشتن، بلند ساختن، برانداختن از میان بردن برافراشتن بلند کردن، بلند بناکردن، برطرف کردن از بین بردن: گر مزاج فاسدش گردد موثر در عدد مرتفع سازد فسادش صحت نصف از چهار. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب داشتن
مرتب داشتن
به سامان داشتن آماده داشتن مرتب کردن: و بوسهل و سوری سواران مرتب داشته اند بر راه سرخس تا بنشابور
فرهنگ لغت هوشیار
مرتفع ساختن
مرتفع ساختن
برافراشتن، بلند کردن، برطرف کردن، از بین بردن، رفع شده
فرهنگ فارسی معین
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.