معنی محققانه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با محققانه
محققانه
- محققانه
- اورایها تاشتانه باز جویانه پر وهانگرانه بطرز محققان همچون محققان: وقتها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی
فرهنگ لغت هوشیار
محققانه
- محققانه
- بطرز محققان. همچون محققان: وقتها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
محققانه
- محققانه
- به درستی و راستی و بطور تحقیق. (ناظم الاطباء). از روی تحقیق و صداقت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
محقانه
- محقانه
- چون محقان. حقدارمانند. از روی حق. رجوع به محق شود
لغت نامه دهخدا
احمقانه
- احمقانه
- بی خردانه خلانه بشیوه احمق بیخردانه سفیهانه: احمقانه سخن میگوید، احمق وار در خور احمقان: شعر احمقانه
فرهنگ لغت هوشیار