جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مایتحلل

مایتحلل

مایتحلل
ماخوذ از تازی، هر چیز که گداخته میشود و تحلیل میرود و هضم میشود
مایتحلل
فرهنگ لغت هوشیار

مایتحلل

مایتحلل
هرچیز که گداخته می شود و تحلیل می رود و هضم می شود. (ناظم الاطباء). چیزی که تحلیل می شود در بدن. (فرهنگ فارسی معین).
- بدل مایتحلل. رجوع به همین ترکیب ذیل ’بدل’ شود.
، هرچیز قابل هضم و تحلیل و گداختگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ما یتحلل

ما یتحلل
آن چه گواریده می شود گواریده چیزی که تحلیل میشود آنچه که در بدن تحلیل رفته (غذا)
فرهنگ لغت هوشیار

متحلل

متحلل
بیمارشونده، استثنا کننده در سوگند، بیرون آینده از قسم به کفاره، در فارسی تحلیل شونده
متحلل
فرهنگ فارسی معین

متحلل

متحلل
گداخته شده و حل شده و آب شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). تحلیل شونده. (فرهنگ فارسی معین) : اما ذوق قوتی است ترتیب کرده در آن عصب که گسترده است بر روی زبان که طعام های متحلل را دریابد از آن اجرام که مماس شوند با او... (چهار مقاله ص 12) ، بیمار شده پس از مراجعت از سفر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بیمار شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، استثناء کرده در سوگند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). استثناء کننده در سوگند. (فرهنگ فارسی معین) ، رها شدۀ از سوگند به کفارت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بیرون آینده از قسم به کفاره. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحلل شود
لغت نامه دهخدا