معنی لب تخت
لب تخت
بشقابی که میان آن گود نباشد
تصویر لب تخت
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با لب تخت
لب تخت
لب تخت
قسمی بشقاب فلزی یا چینی که گودی آن کماست
فرهنگ لغت هوشیار
لب تخت
لب تخت
بشقاب، قسمی بشقاب. بشقاب که گودی کم دارد
لغت نامه دهخدا
آب تخت
آب تخت
به آب بستن یا آب تخت کردن زمین برای نشان برنج تخت چوبی برای
فرهنگ گویش مازندرانی
شب دخت
شب دخت
دختر شب
فرهنگ نامهای ایرانی
پا تخت
پا تخت
پایتخت، ملک، نشست، دارالملک، دار مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
آب سخت
آب سخت
آبی که مواد معدنی در آن بسیار باشد و صابون در آن خوب کف نکند
فرهنگ فارسی عمید
لا تخف
لا تخف
نترس مترس
فرهنگ لغت هوشیار
لب ترش
لب ترش
کمی ترش مایل به ترش ملس
فرهنگ لغت هوشیار
آب تاخت
آب تاخت
فشار آب، نیروی آب، پیشاب، ادرار
فرهنگ فارسی معین