جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گندله

گندله

گندله
در تداول عوام، گرد و مدور و گلوله شده.
- دوستیش (دوستی کسی) گندله شدن، به مزاح، محبت نمودن. اظهار محبت کردن.
- گندله کردن، گرد کردن. مدور کردن چنانکه خمیری را
لغت نامه دهخدا

گندمه

گندمه
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سِگیل، وِردان، واروک، واژو، بالو، تاشکِل، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول
گندمه
فرهنگ فارسی عمید