جدول جو
جدول جو

معنی کینه ساختن

کینه ساختن
جنگیدن، جنگ کردن، نبرد کردن
تصویری از کینه ساختن
تصویر کینه ساختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کینه ساختن

کینه ساختن

کینه ساختن
دشمنی کردن. خصومت ورزیدن. جنگ کردن:
چنین داد پاسخ فرامرز باز
که با شیر درّنده کینه مساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

خیره ساختن

خیره ساختن
حیران و سرگردان ساختن
کنایه از به شگفتی انداختن، خیره کردن
خیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید

پیشه ساختن

پیشه ساختن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن
پیشه ساختن
فرهنگ فارسی عمید

صیغه ساختن

صیغه ساختن
کلمه ای را طبق قواعد صرف با تغییر حروف و حرکات به صورتهای گوناگون در آوردن تا معانی مختلف دهد
فرهنگ لغت هوشیار

کوته ساختن

کوته ساختن
کم کردن درازی چیزی: زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی، مختصر کردن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار