کینه ساختن کینه ساختن دشمنی کردن. خصومت ورزیدن. جنگ کردن: چنین داد پاسخ فرامرز باز که با شیر درّنده کینه مساز. فردوسی لغت نامه دهخدا
پیشه ساختن پیشه ساختن پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن فرهنگ فارسی عمید
صیغه ساختن صیغه ساختن کلمه ای را طبق قواعد صرف با تغییر حروف و حرکات به صورتهای گوناگون در آوردن تا معانی مختلف دهد فرهنگ لغت هوشیار
کوته ساختن کوته ساختن کم کردن درازی چیزی: زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی، مختصر کردن، قطع کردن فرهنگ لغت هوشیار