صدا زدن سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، شپلیدن، شخلیدن، شخولیدن برای مثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
شخولیدن. سوت زدن. سوت کشیدن. مکاء: چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی. منوچهری. اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست. منوچهری. گر شیرخواره لالۀ سرخست پس چرا چون شیرخواره بلبل کوهی زند صفیر. منوچهری. چون صفیرش زنی کژت نگرد اسب کو را نظر بر آبخوریست. خاقانی. بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی. حافظ. ترا ز کنگرۀ عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده ست. حافظ. رجوع به صفیر شود
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفع
دیوار کشیدن و حصار دور شهر ایجاد کردن: در شهور سنۀ ستین و خمسمائه خوارزمشاه محمد بن سلطان تکش بخارا را بگرفت و باز ربض فرمودو فصیل زدند و هر دو را نو کردند. (تاریخ بخارا)