شرم اندام. آلت تناسل مرد و زن. عورت. (یادداشت مؤلف). شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). جای ستر عورت. (آنندراج). شرمگاه. (فرهنگ فارسی معین) : خالی که به شرم جای آن نوش لب است بر چشمۀ خورشید نشانی ز شب است. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرمگاه شود
مخفف شرم زده. خجل. شرمگین. شرمنده. شرم زده. (یادداشت مؤلف) : سبک شرم زد سوی چاکر دوید برهنه بر اندام او درمخید. ابوشکور بلخی. بمانی شرم زد در پیش داور نیابی هیچگونه پشت و یاور. (ویس و رامین). شرم زدم چون ننشینم خجل سنگ دلم چون نشوم تنگدل. نظامی. شرم زد گشته دل رمیده شده بر سر خاک آرمیده شده. نظامی. رجوع به شرم زده شود