جدول جو
جدول جو

معنی سیاه سار

سیاه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
تصویری از سیاه سار
تصویر سیاه سار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سیاه سار

سیاه سار

سیاه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
سیاه سار
فرهنگ لغت هوشیار

سیاه سار

سیاه سار
تساچه، تمساح، انسان، قلم تحریر، (ناظم الاطباء)، رجوع به سیاسر و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا

سیمه سار

سیمه سار
سراسیمه، هراسان، سرگردان، آشفته و سرگشته، شوریده حال، پریشان حواس
سیمه سار
فرهنگ فارسی عمید

سیمه سار

سیمه سار
حیران. سراسیمه. سرگشته. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سیاه کار

سیاه کار
کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم، سیاه کاره ای سپیدچشم، (جهانگشای جوینی)،
بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن
مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند،
حافظ،
جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاه کار تو خونم هدر کند،
ابن یمین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سیاه سال

سیاه سال
سالی که در آن امساک باران واقع شود، (آنندراج)، خشک سال، (غیاث اللغات)، سال بسی بی باران، (ناظم الاطباء) :
یک برگ سبز و یک گل سوری ببار نیست
در این سیاسال امید بهار نیست،
شیخ علینقی کمره ای (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا