کسی که راه و روش راست و درست دارد. راست روشن. که بر روشی مستقیم است. مقابل کج روش، آنکه بطور مستقیم و راست حرکت کند، جواد ذومصدق، اسب راست تک و راست روش. (منتهی الارب)
نام وزیر بهرام گور که بر خلق ظلم فراوان کرد و مال و ملک ستد. آخرالامر بهرام او را کشته و هرچه بظلم ستده بود بخلایق داد. (شرفنامۀ منیری). نام وزیر بهرام گور بوده که بواسطۀ ظلم بسیار کشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا). وزیر بهرام گور بود و ظلم بسیار میکرد بهرام از قضیۀ شبان و سگ خاین متنبه شده اورا سیاست بلیغ فرمود. (برهان) : مردی راست روشن نام وزیر بهرام بود و بهرام زمان خود بر عشرت میگردانید وکار ملک بدو گذاشته و از غایت حرص اموال بکلی برده و ولایت خراب گردانیده و لشکر را روزی نرسانیده، بهرام روزی بر سبیل شکار بیرون رفت بر در شهر چوپانی را دید سگی را از درختی آویخته موجب پرسید گفت این سگ بر گله معتمد من بود ناگاه در گله کمی می آمد و معلوم نمی شد پنهان متفحّص شدیم این سگ با ماده گرگی الفت گرفته و با او در ساخته بود و گرگ گوسفندان را تلف می کرد بهرام از این بیندیشید. رمزی از این به ارکان دولت بگفت او را از حال راست روشن آگاه کردند. بهرام اورا بگرفت و احوال تفحص نمود گناه بیشمار بر او گرد شد و او را سیاست کرد. (تاریخ گزیده صص 113- 112). همه را راست روشن از کم و بیش راست و روشن ستد بر شوت خویش. راست روشن درآمد از در کاخ رفت بر صدرگاه خود گستاخ. شه شنیدم که داشت دستوری ناخدا ترس از خدا دوری. نام خود کرده زان جریده که خواست راست روشن ولی نه روشن و راست. روشن و راستیش بس تاریک راستی گوژ و روشنی تاریک. داده شه را بنام نیک غرور و او زتعلیق نیکنامی دور. تا وزارت بحکم نرسی بود در وزارت خدای ترسی بود. راست روشن چو زو وزارت برد راستی ها و روشنی ها مرد. نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 330)
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مِثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)