جدول جو
جدول جو

معنی دهن کجی

دهن کجی
کج کردن دهان، کنایه از مخالفت با کسی، کنایه از خلاف میل کسی رفتار کردن از روی لجبازی
تصویری از دهن کجی
تصویر دهن کجی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دهن کجی

دهن کجی

دهن کجی
عملی که کودکان کنند، استهزاء، کسی را با کج کردن دهان و ادا شکلک، و غیره مسخره کند
فرهنگ لغت هوشیار

دهن کجی

دهن کجی
لوچه پیچک. عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی. ادا. شکلک. عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانۀ اینکه تو بدین صورت و شکلی. (یادداشت مؤلف).
- دهن کجی کردن به کسی، خود را به طور استهزا شبیه او نمودن. شبیه او ساختن. شکلک او را در آوردن. (یادداشت مؤلف).
- ، عکس العمل مخالف نشان دادن کسی را، به رغم میل و خواست کسانی یا کسی رفتار کردن
لغت نامه دهخدا

دهان کجی

دهان کجی
عمل خمانیدن دهان. (یادداشت مؤلف) ، کنایه است از لجبازی و نشان دادن مخالفت و ناسازگاری خود با کسی یا چیزی. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به دهن کجی شود
لغت نامه دهخدا

آهن کشی

آهن کشی
عمل و شغل کسی که در گاراژها برای محکم تر شدن اسکلت اتومبیلها محل اتصال اجزای اسکلت را با تسمه های آهن مجددا می پیوندد
فرهنگ لغت هوشیار

دست کجی

دست کجی
دست کج بودن. داشتن دستی ناراست، کنایه از دزدی. (از آنندراج). معتاد بودن به دزدی:
ای زلف مبر دل کسان را
این دست کجی ز سر بدر کن.
فوجی نیشابوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا