معنی هنگامه جو - فرهنگ فارسی عمید
معنی هنگامه جو
- هنگامه جو
- جنگجو، ماجراجو، هنگامه طلب
تصویر هنگامه جو
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هنگامه جو
هنگام جوی
- هنگام جوی
- آنکه برای هر کار زمان مناسب بجوید:
سدیگرسخنگوی هنگام جوی
بماند همه ساله باآبروی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا