هرزه خند هرزه خند آن که بیهوده بخندد. (یادداشت به خط مؤلف). آنکه بی سبب و جهت خنده می کند. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
هرزهخند هرزهخند آنکه بیهوده یا بکوچکترین سببی خندد: (به مکتب جگرگوشکان گریه مند غلامان به بازاروکوهرزه خند) (ظهوری) فرهنگ لغت هوشیار
هرزه شدن هرزه شدن خراب شدن وازکارافتادن پره قفل وکلیدومانندآن، فاسد شدن اخلاق ورفتاروگفتارآدمی، فاسدشدن زن روسپیش شدن: (پس چرا خواهرومادرت در کربلا ازگدایی هرزه شدند) فرهنگ لغت هوشیار
هرزه شدن هرزه شدن هرز شدن. سوده و غیر قابل استعمال شدن چنانکه قفل و کلید و جز آن. (یادداشت به خط مؤلف) ، فاسد شدن و بد شدن آدمی در اخلاق و رفتار و گفتار. رجوع به هرزه شود لغت نامه دهخدا